طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

من و پسرم

بزرگ شدنت

1393/3/26 8:13
نویسنده : مامان طاها
460 بازدید
اشتراک گذاری

بنام حق

 

خوشحالم برایت که با گرفتن شیر، آقاوار بزرگ شدی و اینهمه تغییر کردی. وابستگی ات به مامان کم شد و علاقه وافرتری نسبت به قبل به بابا و بابایی جایگزینش شد. و در عوض مامان فرصتی پیدا می کند که کمی به احوالاتش برسد. احوالاتی که دو سالی است کسی بهش سر نزده  و این روزها فرصت خوبی است برایم، برای رسیدن به علاقه هایی که بخاطر وجود نازنیت کنار گذاشتمشان. علاقه ای که اینقدر اشتیاقش را دارم که 5 صبح که میدانم اوج خوابت است، از خوابم بگذرم و تا 8/5 صبح که بیدار شوی به آن بپردازم. و همین 2 الی 3 ساعت و 1 ساعت ورزش عصرگاهی با همکاری جناب پدر می شود برایم بمب انرژی و اراده.

ساعت خوابت تنظیم شد و شکر خدا بهتر از قبل هم میخوابی: 11/5 شب تا 8/5 صبح و 3/5 بعدازظهر تا 6. شبها کنارم میخوابی و درحالیکه برات قصه میگم خوابت میبره و عصرها با خواندن کتابهایت روی صندلی مادربزرگ.

روزها هم چندین دفعه مامان باید بغلت کنه و تو بغل مامان خودتو لوس کنی. مامان خوش میدونه که باید اینکار چندین بار تکرار بشه چون میفهمم برای جایگزینی شیر که حکم بغل کردن  هم داشته ، زیاد نیاز داری.

آقا کو چولو، حرف زدنت هم خیلی بهتر شده و کلمات را تا بشنوی تکرار میکنی. برخی کلمات که جالب میگی:

کوچولو         تو چولو

یوسف          پووپف

عصا             عتا

قصه            اته

خونه            اونه

هندونه         اندونه

سه           ته

دایره         داییه

بیضی        بیبی

علاقه خاصت به مسجد هم همچنان سرجاش پا برجاست و هر موقع بابا وقت داشته باشه میبردت. علاقه خاصی هم به ماشین ریش تراش بابا داری و مرتب باید به برق باشه و  اصلاح کنی. یه بار هم از خانه جلویی که در حال ساخت هست صدایی شبیه به ماشین ریش تراش میومد، بدو بدو اومدی منو صدا زدی و  میگی مامان  آقا و بعد دستت رو میکشی به صورتت،مثل ماشین ریش تراش، یعنی آقا  ماشین ریش تراش دارهبغل.

دو هفته پیش هم همگی رفتیم کوه و عمو(شوهر خاله) آتش درست کرد و چایی. خاطره خوبی یرات بود و مرتب تکرار میکنی: کوه، عمو ، آتیش. ولی هنوز جور نشده که دوباره ببریمت.

نظم و انظباط و تمیزی هم چیزیه که از بابای بابا و مامان ماما زیاد به ارث بردی و همه چیز باید مرتب و تمیز باشه از کفشها گرفته که باید در جاکفشی باشن تا تمیزی خانه و وسایل. علاقه به دستمال کشی و جارو کشیدن هم همچنان سرجاشهآرام.

پیشرفت خوبی در شمردن هم پیدا کردی، مامان میگه یک و شما میگی دو ته، چهار، پنج، شش، هفت ،هشت، نه ده. رنگها را میشناسی ولی فقط آبی رو میتونی بگی. از شکلها هم همه رو بلدی و دایره و مربع و بیضی را هرجا پیدا کنی نشون میدی و میگی. بخصوص دایره شامل ماه میشه که وقتی تو ماشین هستیم دیگه از بس نشون میدی و میگی "داییه" خودتم فکر کنم خسته میشی.

شکر خدا اشتیاق به حمام هم همچنان پابرجاست و یک روز در میان تکرار میشود. کم کم داری به سنی میرسی که حس مالکیت قویتری داری همراه با لجاجت و اصرار برای یه کاری که مامان باید حوصله بیشتری خرج بدهد. هر روز شیطون تر از قبل میشی و من خوشحالم و شاکر خدایم برای این نعمت بزرگ که به من عطا کرده.

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان محمد مهدي (مرضيه)
26 خرداد 93 9:25
ماشاالله به طاها جون، ديگه حسابي مرد شده چه خوب كه نظم رو دوست داره، پسرك من اصلا دوست نداره وسايلش جمع باشه و تا ما جمع مي كنيم با جيغ و داد مياره همش رو پخش زمين مي كنه و مي ره هر كي بياد خونمون فكر مي كنه بمب اسباب بازي منفجر شده تو خونمون
مامان طاها
پاسخ
ممنون عزیزم پسر شما هم در عوض بچگی میکنهجدی میگما. من خودم از بچه هایی که شلوغند و پخش و پلا میکنن خوشم میآد. فکر میکنم اینا دارن از تمام بچه گیشون استفاده میکنن
مامان علیرضا (mahtab)
26 خرداد 93 23:20
خدا رو شکر خدا براتون حفظ کنه این آقا کوچولو رو پسر ما که هنوز به من وابستست، یعنی وابسته شده این روزها ماشاالله که شکلهای هندسی رو میشناسه چه خوب که به علاقه ات می رسی، کاش میگفتی چی هست این کار یا هنر یا ... شاید ما هم تشویق می شدیم پسرامون از خیلی نظرا شبیه همن، مثل علاقه به ریش تراش، نظم و انظباط و تمیزی، علاقه به دستمال کشی و جارو کشیدن علاقه به رنگ آبی ، علاقه به ماه ، اشتیاق به آب بازی و حمام
مامان طاها
پاسخ
ممنون عزیزم. خدا علیرضای شما هم در پناه خودش حفظش کنه. علاقه من چیز خاصی نیست خانمی، درسه من اشتیاق زیادی به خوندن دارم و دوباره شروع کردم و برای دکترا خودمو آماده میکنم تا ببینم خدا چی برام رقم میزنه. باعث خوشحالیمه
مامان علیرضا (mahtab)
29 خرداد 93 23:45
آفرين به شما ان شاالله موفق باشيد اما نميدونم چرا من در اين زمينه خيلي بي انگيزه شده ام؟! موفق باشيد به اميد خبر قبوليتان به زودي
مامان طاها
پاسخ
ممنون منم شده بودم. ولی الان که اومدم شهر خودم دوباره انگیزه پیدا کردم. ممنون. دعا کنید مثل دفعه های قبل نشه.
مامان امیررضا
30 خرداد 93 12:34
سلام به طاها عزیزم و مامان گلش خوشحالم از اینکه پسر بزرگ شده . اقا خدا اقا طاها رو برا شما و شما رو برا پسری حفط کنه...... طاها میشینه که این اشکال یا چیزهای دیگه رو بهش یاد بدی؟ امیررضا کوچیکتر بود راحتر باهاش کار میکردم الان اصلا یه جا بند نمیشه....... خوش به حالت که داری ادامه تحصیل میده....منم خیلی دوست دارم برا فوق بخونم
مامان طاها
پاسخ
سلام عزیزم ممنون عزیزم طاها شکلها و رنگها رو در حدود 6 الی 7 ماه پیش یاد گرفته بود و بیشتر از سی دی بی بی اینشتن یاد گرفت ولی حالا اونها رو میگه و هرجا ببینه بکار میبره و نشون میده. نه اونطور که بشینه و من یادش بدم، نه ، بیرون و هر جا هستیم من و باباش هرچی ببینیم باهاش مثل یه آدم بزرگ و با زبون کودکانه براش توضیح میدیم. مثلا درخت کاج رو باباش بهش باد داده که برگهاش سوزنیه و بچمون هرجا میبینه میگه درخت اوف. هر جا رنگها و شکلها رو ببینیم ازش میپرسیم و شده عادت براش منکه هنوز ادامه تحصیل ندادم خانمی شما دعا کنید که بشه و بتونم. شما هم اراده کنید حتما میتونید.
مامان ابولفضل
30 خرداد 93 15:38
ماشالله به اين پسر باهوش و منظم... از شير كه گرفته ميشن انگاري خيلي بزرگ ميشن خيلي فهميده تر ميشن.. واسه من كه تحول بزرگي بود خوابش ، غذاش و حرف گوش كنيش واقعا تغيير كرد... چقد خوبه كه ميتوني به علايق خودت برسي موفق باشي...
مامان طاها
پاسخ
ممنون مامانی بله بزرگ میشن و مستقل. شما هم میتونید خانمی فقط کمی اراده.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد