بزرگ شدنت
بنام حق
خوشحالم برایت که با گرفتن شیر، آقاوار بزرگ شدی و اینهمه تغییر کردی. وابستگی ات به مامان کم شد و علاقه وافرتری نسبت به قبل به بابا و بابایی جایگزینش شد. و در عوض مامان فرصتی پیدا می کند که کمی به احوالاتش برسد. احوالاتی که دو سالی است کسی بهش سر نزده و این روزها فرصت خوبی است برایم، برای رسیدن به علاقه هایی که بخاطر وجود نازنیت کنار گذاشتمشان. علاقه ای که اینقدر اشتیاقش را دارم که 5 صبح که میدانم اوج خوابت است، از خوابم بگذرم و تا 8/5 صبح که بیدار شوی به آن بپردازم. و همین 2 الی 3 ساعت و 1 ساعت ورزش عصرگاهی با همکاری جناب پدر می شود برایم بمب انرژی و اراده.
ساعت خوابت تنظیم شد و شکر خدا بهتر از قبل هم میخوابی: 11/5 شب تا 8/5 صبح و 3/5 بعدازظهر تا 6. شبها کنارم میخوابی و درحالیکه برات قصه میگم خوابت میبره و عصرها با خواندن کتابهایت روی صندلی مادربزرگ.
روزها هم چندین دفعه مامان باید بغلت کنه و تو بغل مامان خودتو لوس کنی. مامان خوش میدونه که باید اینکار چندین بار تکرار بشه چون میفهمم برای جایگزینی شیر که حکم بغل کردن هم داشته ، زیاد نیاز داری.
آقا کو چولو، حرف زدنت هم خیلی بهتر شده و کلمات را تا بشنوی تکرار میکنی. برخی کلمات که جالب میگی:
کوچولو تو چولو
یوسف پووپف
عصا عتا
قصه اته
خونه اونه
هندونه اندونه
سه ته
دایره داییه
بیضی بیبی
علاقه خاصت به مسجد هم همچنان سرجاش پا برجاست و هر موقع بابا وقت داشته باشه میبردت. علاقه خاصی هم به ماشین ریش تراش بابا داری و مرتب باید به برق باشه و اصلاح کنی. یه بار هم از خانه جلویی که در حال ساخت هست صدایی شبیه به ماشین ریش تراش میومد، بدو بدو اومدی منو صدا زدی و میگی مامان آقا و بعد دستت رو میکشی به صورتت،مثل ماشین ریش تراش، یعنی آقا ماشین ریش تراش داره.
دو هفته پیش هم همگی رفتیم کوه و عمو(شوهر خاله) آتش درست کرد و چایی. خاطره خوبی یرات بود و مرتب تکرار میکنی: کوه، عمو ، آتیش. ولی هنوز جور نشده که دوباره ببریمت.
نظم و انظباط و تمیزی هم چیزیه که از بابای بابا و مامان ماما زیاد به ارث بردی و همه چیز باید مرتب و تمیز باشه از کفشها گرفته که باید در جاکفشی باشن تا تمیزی خانه و وسایل. علاقه به دستمال کشی و جارو کشیدن هم همچنان سرجاشه.
پیشرفت خوبی در شمردن هم پیدا کردی، مامان میگه یک و شما میگی دو ته، چهار، پنج، شش، هفت ،هشت، نه ده. رنگها را میشناسی ولی فقط آبی رو میتونی بگی. از شکلها هم همه رو بلدی و دایره و مربع و بیضی را هرجا پیدا کنی نشون میدی و میگی. بخصوص دایره شامل ماه میشه که وقتی تو ماشین هستیم دیگه از بس نشون میدی و میگی "داییه" خودتم فکر کنم خسته میشی.
شکر خدا اشتیاق به حمام هم همچنان پابرجاست و یک روز در میان تکرار میشود. کم کم داری به سنی میرسی که حس مالکیت قویتری داری همراه با لجاجت و اصرار برای یه کاری که مامان باید حوصله بیشتری خرج بدهد. هر روز شیطون تر از قبل میشی و من خوشحالم و شاکر خدایم برای این نعمت بزرگ که به من عطا کرده.