تغییر رفتار
بنام حق
سر ساعت همیشگی بخواب میروی و من مینشینم در کنارت. نگاهت میکنم با تمام وجود و میخواهم با این نگاه علت تمام این تغییر رفتارها را بدانم. کاش میتوانستم. آرام آرام در خوابی، آرامشی همراه با معصومیت و انگار نه انگار که همین پسرک است که وقتی بیدار میشود به زمین و زمان گیر می دهد. حتی به دستهای آقا گرگه تو قصه شنگول منگول که آبی بوده نه سیاه و اگر بشود سرش جیغ و داد راه میاندازد. انگار نه انگار که همین پسرک بود که چد شب پیش ساعت 3 چنان گریه ای براه انداخت که راهی بیمارستان و بعد هم پارک شدیم!!!!
همین پسرک است که بعضی اوقات از نگاه کردنش میترسم که مبادا گیر بدهد و نه نه راه بیاندازد و بعد هم گریه.
مینشینم و برای چندمین مرتبه خصوصیات 2 ساله ها رو میخوانم، بالا و پایین میکنم ولی برایم بی نتیجه است. اینها لجبازیهای کودک دو ساله نیست. اینها با خصوصیات دو ساله ها فرق دارد و من همچنان باید مادرانه و با مدارا پیش بروم/ گرچه اخلاق پسری با جناب پدر بهتر است و وقتی پدر در منزلند مامان حق ندارد به پسرک دست بزند، آب بدهد و .... در این مواقع فقط جناب پدر، آب بدهد، بازی کند، غذا بدهد و ....
من هم چنان در بهت بسر میبرم از اینهمه تغییر رفتار و همچنان هر شب که میخوابم استرس روز بعد را دارم که پسرک قرار است چه رفتاری را پیش بگیرد.
بعدا نوشت: کاش زودتر ازت شکایت مینوشتم تا زودتر خوب بشی. ما که نفهمیدیم علتش چی بود ولی خدا رو هزار مرتبه شکر که تموم شد و به حالت قبل برگشتی.