اولین مسافرت
سلام طاهای من
شنبه عید غدیر بود و با بابا مسعود رفتیم تهران که اولین مسافرت تو بود. اونجا اصلا غریبی نکردی و کلی با همه دوست بود و اصلا هم نمی خوابیدی. خیلی کنجکاو بودی همه جا رو ببینی. با بابا مسعود خیلی دوست شدی. وقت خوابیدن دمار از روزگارم در میاوردی.
طاهای من خیلی بزرگ شدی. خیلی با خودت حرف میزنی بخصوص وقتی از شیر خوردن سیر میشی شروع به ا و ا گفتن میکنی.
طاها کوچولو وقتی با بینی شکم و ژهلوش رو قلقلک میدی با صدای بلند میخنده و از خنده غش میره.
خیلی دوست دارم کوچولی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی