دلتنگی هایم
بنام حق
باز هم دلتنگی...
باز هم تنهایی...
و ایندفعه ساعتهای تنهایی بیشتر بخاطر کلاسهای بابایی....
باز هم تکرار و تکرار و تکرار...
شاید ماه مبارک تغییری ایجاد کند.
پسرک من ایندفعه خیلی پسر گلی بودی واصلا مامانو اذیت نکردی. با هیچکس غریبی نکردی و خندون و مهربون به خصوص با مهلا بودی.
خوشحالم که تنها بزرگ شدنت اثر منفی تا حالا نداشته.
ولی سخته که اینجا تک و تنها همه چیز من باشم. ولی من میتوانم میتوانم چون میخواهم که بتوانم.
ولی باز هم سخته تک و تنها بدون هیچ فامیلی. ولیی میشود.
رمضان امسال خیلی با رمضانهای دیگر فرق دارد. گرچه از سال 89 ازدواج کردیم ولی دو سال اول که من مشغول درس بودم و در خوابگاه ، رمضان کنار بابا نبودم. رمضان سوم هم که شما داشتی بدنیا میومدی و خونه مامانیا بودم و نبودم. در واقع اولین رمضان است که کنار باباییم و خوشحالیم. کاش بتوانیم ما هم از ماه پربرکت کسب فیض کنیم و دست خالی نمانیم.
خدایا تو این دنیا خیلی چیزا سخته. سخته بعضیا کوچیک نگاهت کنن درحالیکه خودشون....
سخته بخاطر تو فقط بخاطر تو کاری کردن.
سخته خیلی چیزا ببینی و بشنوی ولی بروی خودت نیاری.
سخته که با نفراتی مجبوری بری و بیای که....
سخته غریب بودن.
سخته که...
خدایا خیلی چیزا سخته خیلیییی.
ماه رمضان تمرین سختیهاست کمکمون کن خدا. کمکمون کن که بتونیم سربلند بیرون بیاییم.
پسرکم اینا برا دفتر خودم بود. نمیدونم چی شد اینجا نوشتم.
در هر حال اولین ماه رمضان عمرت هست گرچه چیز زیادی از این مفهوم درک نمیکنی ولی بهترین ماه خداست ماه مهمانی خدا. ماهی که همه درهای آسمون بازن. پس با تمام وجود باید ازش استفاده کنی که یک ثانیه اش هم به بطالت نرود.