طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

من و پسرم

این روزها...

1393/6/1 9:12
نویسنده : مامان طاها
417 بازدید
اشتراک گذاری

بنام حق

 

خودم هم می دانم دیر به دیر می آیم و غیبت هایم  کمی دارد طولانی میشود. مشغله هایم کم کم دارد زیاد می شود. تو را کم کم از خودم دور می کنم تا به اقتضای سنت استقلال را بیاموزی و چه خوب مرا همراهی می کنی. وقتی تو را به مامانی میسپارم خودت اول سٰؤال میکنی ماما آقاها؟(مامان پیش آقاها میرود؟) و در تایید جوابم بابای و بوس است که بدرقه ام میکنی و ساعاتی را پیش مامانی میمانی تا مامان به کارهایش برسد. کارهایی که کم کم دارد درست میشود اگر خدایم بخواهد.

خوب بودن اخلاق و مرتب بودنت مرا همچنان امیدوار میکند که دو سالگی چه سن خوبیست. با همه سختیهایی که چند ماه قبل پشت سر گذاشتیم و نتیجه اش افت شدید نمودار وزنی بود من به دو ساله شدنت خوشبینم.

علاقه به مسجد همچنان هست و حتی پسرمان با اسباب بازیهایش مرتب  مسجد میسازد. خودم هم نمیدانم از کجا آمده اینهمه علاقه. در نماز خواندن هم هر کسی در حال نماز باشد همراهیش میکنی. برای خودت مهر یا جانماز پیدا میکنی قشنگ کنار طرف میایستی و با گوشه چشم هر کاری اون نفر میکنه تکرار میکنی و من عاشق اون زمزمه کردنت هستم.

مسواک شبانه هم با خمیر دندان خدا رو شکر پا برجاست و قبل از خواب پسرمان دندانهای مامان و مامان دندانهای پسر را مسواک میزنند.

پهن کردن سفره و آوردن وسایل و جمع کردن و بردن وسایلش هم از جمله مواردی هست که پسرمون نقش پررنگی داره و حسابی کمک میکنه.

علاقه به کتاب خواندن هم هنوز هست و شعرهای کتابهایت را تا حدودی حفظی و مامان اولش میگه شما هم بقیه اش. سوره کوثر هم چند روزه که میخونیم. کلمات رحیم و کوثر و وانحر و هو الابتر را حفظ شدی.

دو هفته هست در اثرات بازیها و فعالیتهای زیادی که با یوسف داری و در اثر ضربه خوردن سرت خونریزی از بینی پیدا کردی و باید دو چندان مواظب سرت باشیم تا به جایی برخورد نکند. بقول مامانی بینیت لق شده و در اثر کوچکترین ضربه خونریزی شروع میشه.

خوابیدن شبها و روزها هم بسیار عالی است. شبها با قصه و یا همان سوره کوثر خواندن و روزها هم همینطوری که کنار مامان دراز میکشی بخواب میری. گرچه هنوز باید دستان کوچکت را روی لبهای مامان بکشی تا بخواب بری.

این روزها علاوه برا علاقه خاصی که به یوسف داشتی شدید بابایی(بابای خودم) هم شدی. مرتب هم تکرار میکنی بابایی آخ. یعنی بریم خونه بابایی و بابایی رو آخ کنم و فرار و بابایی دنبالم کنه. بازی مرود علاقه ات قایم با شک است که خونه مامانی اینا که بزرگه برای این بازی عالیه و یا اینکه هنوز بالشها رو با یوسف جمع میکنین و بقول خودت پر میکنی.(میپری)

هر وقت میخواستی پا بشی و یا کاری کنی میگفتم یا علی کن و حالا جالبه هروقت میخواهی همون کارها رو بکنی بجای یا علی میگی: علی کن.آرام

خدای خوبم بخاطر تمام این لحظه ها. لحظه هاییکه پسرم جلوی چشمانم سالم رشد میکند. خوشحال و سرحال است. میدود و بازی میکند. میخندد از ته دل. بخاطر این روزها که احساس میکنم میتوانم. بخاطر همان چهارسالی که رفت و برایم آزمایش بود و آزمایش. بخاطر حضورت در کنارم شکرت میگویم.شکر.

 

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان محمد مهدي (مرضيه)
1 شهریور 93 10:13
ماشاالله به طاها جون كه حسابي مرد شده الهي هميشه سلامت و شاد باشه هر وقت از نظم طاها مي نويسي حال من اينجوريه: چرا پسري ما هيچ علاقه اي به نظم نداره؟! هر كار مي كنم و هر چي باهاش حرف مي زنم به خرجش نميره و تا همه وسايلش وسط خونه ول نباشه دلش آروم نمي گيره هر كي ندونه فكر مي كنه من شلخته ام
مامان طاها
پاسخ
مرسی عزیزم نه مرضیه جان. هر بچه ای یه خصوصیتی داره. پسر خواهر منم مثل محمد مهدی شماست. طاها هر وقت خونشون میره اول بهش میگه خودت باید اسباب بازیها رو جمع کنیا من جمع نمیکنما. درحایکه خودش همشو پخش میکنه. خوب میشن خواهر. اگه شما هم نتونستین خوبشون کنی خانمهاشون خوبشون میکنن. راستی من براتون پیام میذارم ولی همش ارور میده.
mahtab
1 شهریور 93 15:41
سلام خداروشکر بابت روزهاي خوب دوسالگي ان شاالله هميشه خوب و خوش و سرحال باشيد موفق باشيد راستي کاش از اون روزهاي سختي که تاحالا چندبار بهش اشاره کرديد بگيد برامون اگر مقدوره...
مامان طاها
پاسخ
سلام ممنون. امیدوارم برای شما هم همینطور باشه. گذشته خواهر گفتن نداره که. شکر که گذشت. هنوز گاهی درگیرش میشم که فراموشش کنم ولی بعضی وقتها واقعا باهاش درگیرم. کاش میشد ذهنها رو شست تا چیزی از گذشته توش نمونه البته از بدیهاش.
مامان امیرحسین
11 شهریور 93 15:31
چه لذتی بالاتر از اینکه دوباره احساس کنی میتونی از نو شروع کنی! روزهای پرکاری در پیشه دعا کن بتونم بر عذاب وجدان خودم در این زمینه غلبه کنم دوست جاان و از نو شروع کنم!
مامان طاها
پاسخ
لذتی همراه با افسوس. اما شیرینه. قبول شدی؟؟؟ دعا میکنم اول برای تو بعد خودم. برای راهی که در پیش گرفتم.
مامان محمد مهدي (مرضيه)
12 شهریور 93 10:19
سلام خانمي خوبين؟ طاها جون خوبه؟ اگه ممكنه رمز رو مي خوام
مامان طاها
پاسخ
سلام عزیزم ممنون مرضیه جان. شکر. نی نی تلگراف
مامان امیرحسین
12 شهریور 93 10:34
جوابش نیومده که...اما نه یسری کلاس مجازی شرکت کردم و اگه خدا بخواد آموزششو به بچه ها از اول مهر شروع میکنم رمز بالا لطفا؟
مامان طاها
پاسخ
بسلامتی. عذاب وجدان نداره که!!!!! نی نی تلگراف
mahtab
12 شهریور 93 14:21
سلام منم ميتونم رمز رو داشته باشم؟ سلام نی نی تلگراف
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد