یکسال...
پسرم!
یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی !
از این پس همه چیز جهان تکراری است
جز مهربانی.
(نیمایوشیج)
طاهایم
یکسال است که با هم بهار، تابستان، پاییز و زمستان را دیده ایم. از این پس تویی و مهربانی و عشق که هیچوقت تکراری نمیشوند. عشقی که باید در تک تک لحظه های بودنت جاری باشد تا بتوانی برسی به او.
پسر عزیزم
یکسال پیش همین امروز خود خود همین امروز، پنجشنبه ٥/٥/٩١ ،٥ رمضان ١٤٣٣، ٣٠/٥ عصر همه فضا پر شد با گریه هایت. با لبان کوچکت دنبال چیزی میگشتی برای مکیدن. اولین بار در بغل من، منی که مادر شده بودم چه شیرین بود.
یکسال است که من شده ام مادر. همه چیز رها کرده ام برای اینکه بتوانم تک تک لحظه های بزرگ شدنت را ببینم. دستان کوچک و پاهای کوچک جلوی چشمانم بزرگ شدند. تمام لحظهایش در ذهنم ثبت شده اند. لحظه هایی که هیچ دوربینی نمیتواند به ثبتشان برساند. لحظه هایی که فقط من بودم و تو او که تو را به من داد. از اول با هم بوده ایم. جلوی چشمانم قد کشیدی. چشمان کوچکت کم کم توانست همه چیز را تشخیص دهد. دست دستی کردی برایم. بای بای. توانستی بشینی. توانستی معنی کلمات را درک کنی. و اولین دفعه که ماما صدایم کردی و هر روز از آن روز من شده ام ماما نه خانم مهندس و نه خانم فلانی. فقط ماما. مامانی که هر لحظه باید در دسترس باشد و گرنه جیغ پسرک به هوا میرود. مامان شدم و چسبیده ام به وظیفه مامانی که هر روز از صبح تا شب پسرک دستم را بگیرد و باشم همه چیزش و او همه چیز ماما. چه لحظه هاییست خدایا. تک تک لحظه ها لحظه های حضور توست خدایا. موجود به این پاکی را گذاشتی در دستانم تا زیر نظرت بزرگش کنم. پناهش باش خدایا.
یکسال است که همسری شده است پدری و تلاش میکند بعنوان پدر. یکسال است که تو شده ای ناز پدر و پدر چه ذوقی میکند وقتی میشنود بابا، وقتی میبیند پسری هر روز یه چیز تازه یاد میگیرد و چه ذوق بیشتری وقتی توانست دیگر تنها با ماشین ببرتت بیرون، دو تایی. پدری ذوق دارد آن هم نه کم.
یکسال است که همه چیز شده است طاها. معیار سنجیدن همه جیز شده است طاها. همه منتظر طاها. همه چیز تویی. گذرانده ایم: تنهایی از ٢٠ روزگیت، مریض شدن ها و نصف شب دکتر رفتنها، اولین دندان، اولین غذا، اولین توپ بازی، اولین غلتیدن، اولین قدم برداشتن و.............. .
این روزها
این روزها قدم ها میروند که استوارتر و منظم تر بدون اتکا بر زمین گذاشته شوند. این روزها میفهمی معنی خیلی چیزها را بخصوص تمام شد که همراه با حرکت دستت است و همه را به خنده وا میداری. این روزها دندان های آسیاب بالا دارند کم کم خودنمایی میکنند. این روزها دست و پا و گوش خودت را میدانی. این روزها هجی میکنی بعضی کلمات را: ماما و بابا، گ با ضمه یعنی گربه، دا یعنی داغ و گاهی کلمات را تکرار میکنی. این روزها دیگر تکرار نخواهند شد.
پسر عزیزم تمام تلاشم را کرده ام تا بتوانم در وظیفه ام کوتاهی نداشه باشم از شیر با وضو دادن تا............ . تنها چیزی که مادر تا حالا میداند و برایت به یادگار میذارد اینست که با عشق زندگی کن تا بتوانی زنده گی کنی.
تولدت مبارک تمام دنیای من