قانون طبیعت
بنام حق
زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
پسر نازنین، خواه ناخواه یه روزی یه جایی باید از صحنه برویم و این قانون طبیعت است. 5/5/91 وارد صحنه زندگی شدی در این صحنه خوب بازی کن. با آمدنت وظایفی داری چرا که خلیفه الهی هستی. کارهایی داری برای انجام، برای رسیدن به هدفت برای رسیدن به کمال. کمال چیه؟ خودت میفهمی پسر نازنین. تو طاهایی، جوینده حق. نکنه که تو مسیرت فرع بشه اصل. نکنه که راه راست رو ول کنی بچسبی به کج راهها. نکنه وسیله ها که خدا داده برای رسیدنت به هدف بشن خود هدف. نکنه....... . اگه بشه دیگه زندگیت زنده گی نیست. دیگه آرامشی نیست. اونوقت هر روزت میشه استرس. میشه استرس برای داشتن آنچه که وسیله است. استرس برای فلان چیز رو نداشتن، برای خریدهای بدون نیاز، برای حرف مردم، برای خیلی چیزها که این روزها کم نیستن. این روزها که باید خیلی مواظب باشیم تا در اونها گم نشیم. مواظب باش پسرم. همه صحنه رو ترک خواهیم کرد. چند صباحی بیش نیستیم همیشه این جلوی چشمانت باشد که چند روزی بیش نیستیم و همیشه این سؤال که وظیفه و هدفت چیه. سعی کن سعی کن به اونها برسی قبل از اونکه دیر بشه.
عزیزانمان یکی یکی از صحنه میرن و خدا پی در پی نشانمان میدهد و یادآوری میکند که آهای آدمیزاد تو هم رفتنی هستی. اومدی که بری. پس خوب نغمه بخوان که مردم بسپارند به یاد. مثل آن عزیزمان که دیروز صحنه را ترک گفت و به دیار باقی رفت. مثل آن 44 نفری که در حادثه تصادف قم-تهران جان باختند که 15 نفرشان از همشهریان عزیزمان بودند. مثل پدر و مادر مهربان بابا که 11 سال پیش نغمه خود را خوانده و نخوانده رفتند. مثل هزاران نفر دیگر.
عزیزتر از جان مادر، خوب نغمه بخوان.