باز تاسوعا....
بنام حق
پسرک بر اثر شیطنت زیاد و پدر بر اثر کار زیاد در خواب نازند.
تاسوعای 92 است و دلم هوای تاسوعای 88 می کند.
اولین تاسوعا و عاشورای عمرم که دور از خانواده و در غربت بودم.
شیراز. خوابگاه زند خالی از دانشجو بجز اهالی اتاق 110 و اندکی دیگر. و من همچنان در سالن مطالعه و صدای عزاداریهایی شبیه همین امشب که از دور می آمد. دلم غم بود و دنبال خواسته ای که یکسال و اندی بود دنبالش بودم. قبل سالن مطالعه هم مأمنگاه اشکهایم، شاهچراغ بودم. پر بودم از گریه و شاهچراغ چه خوب جایی بود برایم. شاهچراغ و سخنرانیهای دهه ی اول محرم با آیت الله دستغیب. شبهای خوبی بودند شاید به همین هاست که غربت را کرده ام همدم همیشگی ام. وقتی که فارغی از همه جا، تویی و خدایت و صدا میزنی او را و چه خوب جواب میدهد. شاید دیگر پر پر شده بودم. نزدیک به دو سال بود که حاجتم را میخواستم و چه خوب آن محرم و آن شبها جواب گرفتم. حاجتی که مطمئن بودم از گرفتنش.
و اما حالا بعد از 4 سال اینجایم. حاجتم برآورده شد، مطمئن بودم از گرفتنش، می دانم بر اثر اصرار زیاد خودم خدا بهم داد. ولی نمی گویم وقتی برآورده شد اندکی وقتها نبوده که پشیمان نشده باشم. با گرفتنش باید آستین همت را بالا میزدم ولی سختتر از آن بود که تصورش میرفت.
هر چه بود گذشت و من اینجایم با پسرکی که شده است تمام دنیایم. پسرکی که برایش آرزویی بس بزرگ دارم و گاهی به شک میآفتم از برآورده شدنش. ولی تنها دلگرمیم اینست که اگر قرار بود برآورده نشود خداوندم این آرزو را در سرم راه نمیداد. میدانم باز هم سخت است و شاید همتی بالاتر از قبلی بخواهد ولی دلم گرم است به همین تاسوعا و عاشورایش. به ابوالفضل و زینبش.
من اینجایم و همسری مهربان و سختکوش. مردی که بعد از قریب به 10 سال پدری و مادری و برادری برای برادرانش، عقب ماندن خودش از همه ی زندگی، اندک مدتی است که فهمیده باید به فکر خودش هم باشد و چه خوب اراده کرده و یک به یک اهدافش را پیش میبرد. و باز منم دخیل این شبها برای هر چه بیشتر پیشرفت همسرم و شکر برای بازیافتن خودش.
من اینجایم با تاسوعا و عاشورایی دیگر که بیاموزم باز هم درسهایی دیگر.
التماس دعا