طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

من و پسرم

باز تاسوعا....

1392/8/21 22:50
نویسنده : مامان طاها
220 بازدید
اشتراک گذاری

بنام حق

پسرک بر اثر شیطنت زیاد و پدر بر اثر کار زیاد در خواب نازند.

تاسوعای 92 است و دلم هوای تاسوعای 88 می کند.

اولین تاسوعا و عاشورای عمرم که دور از خانواده و در غربت بودم.

شیراز. خوابگاه زند خالی از دانشجو بجز اهالی اتاق 110 و اندکی دیگر. و من همچنان در سالن مطالعه و صدای عزاداریهایی شبیه همین امشب که از دور می آمد. دلم غم بود و دنبال خواسته ای که یکسال و اندی بود دنبالش بودم. قبل سالن مطالعه هم مأمنگاه اشکهایم، شاهچراغ بودم. پر بودم از گریه و شاهچراغ چه خوب جایی بود برایم. شاهچراغ و سخنرانیهای دهه ی اول محرم با آیت الله دستغیب. شبهای خوبی بودند شاید به همین هاست که غربت را کرده ام همدم همیشگی ام. وقتی که فارغی از همه جا، تویی و خدایت و صدا میزنی او را و چه خوب جواب میدهد. شاید دیگر پر پر شده بودم. نزدیک به دو سال بود که حاجتم را میخواستم و چه خوب آن محرم و آن شبها جواب گرفتم. حاجتی که مطمئن بودم از گرفتنش.

و اما حالا بعد از 4 سال اینجایم. حاجتم برآورده شد، مطمئن بودم از گرفتنش، می دانم بر اثر اصرار زیاد خودم خدا بهم داد. ولی نمی گویم وقتی برآورده شد اندکی وقتها نبوده که پشیمان نشده باشم. با گرفتنش باید آستین همت را بالا میزدم ولی سختتر از آن بود که تصورش میرفت.

هر چه بود گذشت و من اینجایم با پسرکی که شده است تمام دنیایم. پسرکی که برایش آرزویی بس بزرگ دارم و گاهی به شک میآفتم از برآورده شدنش. ولی تنها دلگرمیم اینست که اگر قرار بود برآورده نشود خداوندم این آرزو را در سرم راه نمیداد. میدانم باز هم سخت است و شاید همتی بالاتر از قبلی بخواهد ولی دلم گرم است به همین تاسوعا و عاشورایش. به ابوالفضل و زینبش.

من اینجایم و همسری مهربان و سختکوش. مردی که بعد از قریب به 10 سال پدری و مادری و برادری برای برادرانش، عقب ماندن خودش از همه ی زندگی، اندک مدتی است که فهمیده باید به فکر خودش هم باشد و چه خوب اراده کرده و یک به یک اهدافش را پیش میبرد. و باز منم دخیل این شبها برای  هر چه بیشتر پیشرفت همسرم و شکر برای بازیافتن خودش.

من اینجایم با تاسوعا و عاشورایی دیگر که بیاموزم باز هم درسهایی دیگر.

التماس دعا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

امیرحسین گلی از باغ بهشت
22 آبان 92 18:53
اینروزها دارم به این جمله فکر می کنم "آدم ها نان قلبشان را می خورند" هر که قلبش وسیعتر باشد و سبزتر قطعا نان که میتوان از آن تعبیر به سعادت و روزی و عاقبت بخیری کرد نیز بیشتر نصیبشان خواهد شد انشاله که سالیان سال "پدری و مادری و برادری" عاقبتی "خیر" را برای همسر گرامیت و طبعا برای شما و طاهای عزیزم رقم خواهد زد. این روزهایم پر است از این جمله " به این آینده خوشبینم" ممنونیییییییم
پرهام ومامانش
25 آبان 92 17:33
مرضيه (مامان محمدمهدي)
26 آبان 92 14:49
سلام عزاداريها قبول انشاالله خدا اجر زحمات همسرت رو بده و دستش رو بگيره براي پيشرفت هر چه بيشتر خودتون سلام عزاداریهای شما هم قبول انشالله. ممنونم عزیزم
مامان كياراد
27 آبان 92 0:12
مطمئنم كه خدا صداي قلب همه مهربونها را ميشنوه و همه آرزوهاي خوب را برآورده ميكنه دوست من....... هميشه اميدي هست...چون خدايي هست.... بله درسته با همین امیدها زنده ایم. ممنونم دوستم
مامان امیررضا
27 آبان 92 13:02
عزیزم.... ان شاء الله زندگینون سراسر خوشی باشه.....در پناه حق همگیتون صحیح و سالم باشین.....بقیه چیزها قابل حل شدنه.....خدا نعمت بزرگی به ما ها داده اونم این نی نی های نازن....ادم با همه ناراحتی یا خستگی وقتی لبخند اونا رو میبینه همه چیز رو فراموش میکنه... ممنووووووون مامان مهربون درسته حق با شماست
mahtab
28 آبان 92 12:48
از دوستی با شما خوشحالم
مامان طاها
پاسخ
من هم از دوستی با شما خوشبختم
مامان کیاراد(آرزو)
29 آبان 92 10:27
عزاداریاتون قبول باشن عزیزم.کم پیداشدین سرنمیزنید مامانی.
مامان طاها
پاسخ
از شما هم قبول باشه خانمی راست میگین چشم حتما سر میزنیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد