این چند وقت...
بنام حق
سلام به همه.
این چند وقت ما نبودیم و شاید هم چند وقتی نباشیم چون در تکاپوی کارهایی هستیم که بعد میگیم.
و اما پسرم 1.5 ساله شد و آخرین واکسن رو زدیم. دو روز تمام پسرمون درد داشت و تب و اصلا پاشو تکون نداد و راه نرفت. شکر که واکسنها تموم شد. وزن پسرم 14، قد 85 بود شکر که همه چیز خوبه.
این چند وقت طاهایم خیلی فرق کرده. خیلی خوب دیگه با دیگران رابطه برقرار میکنه. البته منظور از دیگران دایی و شوهرخاله هست که قبلا ازشون فرار میکرد. پسرم خیلی خودشو بلد شده لوس کنه و تو دل بقیه برا خودش جا باز کنه. اولین جمله هم که یاد گرفته، دهان داغه، هست. چون بچمون علاقه خاصی به کلمه داغ داره. به تموم شد هم میگه اپو apu. یکماهی هست که هرجا دایره میبینه نشونمون میده حتی ریزترین چیزها که اصلا ما توجهی نداریم. چند روزی هم هست رفته تو کار مربع.
میگم طاها مامانو چند تا دوست داری دستشو باز میکنه یعنی 5 تا. میگیم بیا بشماریم، شروع میکنه انگشتاش رو شمردن. علاقه به شیر هم هر روز بیشتر از دیروز میشه . چند وقتی پسرمون رفته بود تو کار بالا رفتن از صندلی و اینا. حالا رفته تو کار در باز و بسته کردن چون دیگه قدش به دستگیره ها میرسه و من رو اساسی کلافه میکنه، چون من باید اونطرف در بشینم او هم اونطرف در رو ببنده، بعد صدام کنه، بعد در رو باز کنه و دوباره تکراااااااااااااار.
خداوندا شکر بخاطر همه سلامتی که به فرزندم، همسرم و خانواده ام عطا کردی.
فرآیند بالا رفتن از صندلی
بعد از حمام و لوسیون زدن
طاها و اسباب بازیهاش
این از همون اول که خریدیم زیادی بلد بودی و زیاد کارآمد نشد
این یکی خیلی بهش علاقه داشتی و 6 ماهی خوب بود و شکلها رو خوب باهاش یاد گرفتی ولی حالا دیگه نه.
اینا هم برای آموزش رنگ بودن
کلیه اسباب بازیهایی که دیگه بکار نمیان
پسر و پازلش
حیاط خونه مامانیا، که عشق دو پسر خاله هست. هروقت اونجاییم من بیچارم از بس باید دور این حیاط راه برم.
پدر و پسر و پارک صفه
علاقه به گربه
پسر اصلاح شده من که اولین بار به پیرایشگاه رفت
پسر و کلاه بابا ساخت