طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

من و پسرم

این چند وقت...

1393/2/2 11:59
نویسنده : مامان طاها
264 بازدید
اشتراک گذاری

بنام حق

 

سلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امروز اولین روز از دومین ماه اولین فصل هست و یعنی من خیلی وقته نیومدم. این چند وقت یعنی از یه هفته قبل از عید تا حالا درگیر مریضی شما و خودم بودیم. اول اسهال گرفتی و با آزمایش معلوم شد عفونت داری. کم کمک داشتی خوب میشدی که سرماخوردگی شدید گرفتی همراه با مامان. دید و بازدید عید همراه شد با مریضیت و مزید علتی بر وارد نشدنت به خانه اقوام که بعضی اوقات باید من میشستم توی ماشین و بابا میرفت و یا اینکه خیلی برامون مرام میذاشتی تو حیاط خونه ها میموندیم. سرماخوردگی خوب شد عفونت روده دوباره برگشت با اسهال شدید اسیدی که منجر به سوختگی شدید پاهات شد. بدترین دوره همون دوره بود که حتی نمیذاشتی محل پوشک رو بشورم از بس سوزش داشتگریه. یه هفته ای طول کشید تا خوب شد یه روز درست یه روز خوب بودی و این دفعه سرماخوردگی ویروسی همراه با اسهال. یه تب 24 ساعته هم کردی که با هیچ تب بری پایین نیومد. این دوره همراه شد با بیقراری زیادت که دیگه منو از پا درآوردی از بس گیر میدادی و جیغ میکشیدی. بزرگترین گیرت هم روی بیرون رفتنه. جالب اینجاست که تو ماشین میذارمت میگی ددر، میبرمت پارک میگی ددر، میبرمت حیاط مامانیها میگی ددر و من موندم این ددر کجاست. سه روز کامل لب به هیچ چیز بجز آب و کمی شیر خودم نزدی. الان هم کمی فقط کمی از غر زدنهات کم شده و از سرماخوردگی فقط سرفه هاش مونده و شواهد نشون میده که آخرین دندان هم داره خودنمایی میکنه.

بزرگترین دلخوشی من تو این چند وقت اینه که وابستگیت به من کم شده و یه ساعتی بدون من پیش بابایی دووم میاری. نگین شده بهترین همبازیت گرچه خیلی هم با هم دعوا میکنی ولی تو قلدرتری. دست داشتنی ترین مکان برای رفتن هم اول پل زیرگذره، بعد پارک ،بعد هم خونه مامانی و خونه دایی هادی.

لغات جدیدی هم یاد گرفتی: آب، دایی، آش، عمو، ایییش که همون شیر هست، عنی همون علی. صدای چند حیوون هم میگی: گاوه میگه: مااا          ببعی میگه: بع       هاپو میگه: هاپ       زنبور میگه:سسسسسسسسسسسسسس           گربه میگه: ایو         صدای قورباغه هم جالب در میآری.

از میون برنامه های تلویزیون. تیتراژ اول عمو پورنگ و خاله شادونه علاقه داری و تنها برنامه کودکی که میدیدی و تموم شد یه برنامه بود که اسمش گذاشته بودیم زنبورک، صبح ها پخش میشد ولی تموم شد.

بهترین غذایی که میخوری سوپ و آش و آبگوشته. به هیچ وجه برنج، تخم مرغ و شیر نمیخوریناراحت.

یه اتفاق جالب هم که برای دفعه دوم تو عید تکرار شد برات بگم. یه دفعه دو تایی با ماشین رفنیم خونه خاله فردوس  تو داخل ماشن سوییچ رو ازم گرفتی و من درها رو قفل کردم و پیاده شدم!!!! بله، تو و سوییچ موندی داخل ماشین و منم بیرون. بماند که بر من چه گذشت و آخرش همسایه خاله اومد با یه سیم در ماشینو باز کرد. خدا رو شکر گریه نیفتادی. این ماجرا برا دو ماه قبل عید بود و کوچیک بودی. همین اتفاق دوباره تو عبد تکرار شد. بابا گذاشتت تو ماشن و در رو بست رفت خودش سوار بشه که شما دزدگیر رو زدی و با سوییچ موندی تو ماشین. ایندفعه خودت فهمیدی چی شد و زیاد گریه کردی و منم اینطرف گریه که آخرش دایی هادی شیشه عقب رو شکست و بیرونت آوردیم. از بس علاقه به سوییچ ماشین و کلید و در باز کردن داری. یعنی وقت در باز کردن خونه یه ماجرایی داریما. گاهی منو نیم تا یه ساعت میکنی پشت در و مرتب در رو باز و بسته میکنیکلافه.

باز هم خدا روشکر میکنم برای تمام نعمتهایش، برای تمام دلخوشیهای زندگیم، برای فرزند سالمم که مریض میشود و دوباره خوب میشود، برای همسر خوبم، برای آرامشم، برای همه افراد خوبی که در مسیرم قرار داده که کمکم کنند. شکرت خدایاااا.

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان كياراد
2 اردیبهشت 93 11:28
سلام عزيزم من اين مطالب را بيشتر از سايتهاي مختلف ميخونم و هر كدوم كه فكر ميكنم واسم مفيده و ممكنه واسه بقيه هم مفيد باشه را اينجا ميگذارم و منبع خاصي نداره.....در مورد معرفي كتاب هم خب كتابهاي زيادي توي اين زمينه هست ولي من خودم بيشتر كتابهاي كليدهاي تربيت كودكان از انتشارات صابرين را ميخونم چون توي هر موضوعي كتابي مجزا داره و مطالبش خيلي روان و كاربردي....اميدوارم مفيد واقع بشه.....
مامان طاها
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که زود جواب دادین. ممنونم.
mahtab
2 اردیبهشت 93 17:06
کلي ناراحت شدم که اين مدت پسرمون مريض حال بوده و همچنين مامان گلش خداروشکر که بهتريد پسر منم عاجق باز کردن در با کليده، به قول همسرم فاميل فاميل دوره انگار
مامان طاها
پاسخ
ممنونم عزیزم امان از دست این پسرها
مامان ابولفضل
7 اردیبهشت 93 15:51
سلام ماماني چه عجب اومدين رفتين ديار خودتون به ما سر نميزنين ديگه.... خدا رو شكر كه الان بهترين...مريضي اين ووروجكا دمار از روزگار آدم درمياره..حسابي مواظبش باش ...از اين به بعد هم زود به زود بيا...
مامان طاها
پاسخ
سلام شرمنده ببخشید دیگه زود به زود میام ممنون عزیزم
مامان محمد مهدي (مرضيه)
8 اردیبهشت 93 14:23
خدا كنه مريضي از وجود همه بچه ها دور باشه براي پدر و مادر هيچ چيز سخت تر از تحمل بيماري فرزندشون نيست پس شما هم مثل ما با كليد و سوئيچ داستان داريد
مامان طاها
پاسخ
الهی آمین واقعا سخته. بله داریم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد