تولدت مبارک
بنام حق
1393/5/5
یکی یکدانه ام تولدت مبارک
دو سال هم گذشت. یاد دورانی میافتم که آرزویم ابن بود که ای کاش 4 ماهه شوی،بعد سینه بری، بعد چهار دست وپا، بعد بایستی و بعد راه بری، آرزویم این بود که حرف بزنی، بگویی ماما، بابا و.... آرزویم این بود که مستقل شوی و .....
وحالا همه این اتفاقها رخ داده و هر روز من آرزویی جدید برایت دارم. دو سال است که من مادرم و شاید هنوز خودم باور ندارم. دو سال است که حکم مادری همه چیزم را عوض کرده و در همه آرزوها و هدفهایم تو هم سرک میکشی. دو سال است، یعنی خیلی، شاید برای من!!!!
دو سال گذشت و امیدوارم سالهای زیاد دیگری نیز برایت، طبق انچه دوست داری بگذرد. اما حواسمان باشد که میگذرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خوب یا بد. تنها چیزی که می ماند یاد گذشته است پس عزیزم خوب یادگاری برایت خودت بنویس و آنکه گذشت داشته باش و بگذر، از خیلی چیزها، از ناملایمات زندگی، از حرفهایی که دلمان را بدرد میآورد، از بدیها، از خوبیهایی که به دیگران میکنی، از همه اینها چشم بپوش و از ذهنت پاکشان کن. در عوض خدا جایی، چیزی میدهد که انگشت به دهان، متحیر میمانی!!.
دردانه ام تولدت مبارک و خدای خوبم شکرت بخاطر بودنت در این دو سال.