طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

من و پسرم

انگار بازم دندون...

بنام حق   گل پسری ما دوباره نق نقو شده و گویا هفتمین دندون هم همین روزها خودشو نشون بده. چقدر زود به زود این دندونا میان و کاش کمی شما خوش دندون بودی. شاید هم مثل مامان خسته شده پسری. خسته از این.... یه دندون در میاد نوبت واکسن میشه. واکسن تموم میشه نوبت مریضی میشه. مریضی تموم میشه دوباره دندون و این چرخه ادامه دارد همچنان.     مدل جدید خواب طاها   دوستان ادامه مطلب   چند تای اول بدون شرح                 سرگرمی جدید که نیم ساعتی جواب میده           کتابی که با عشق خریدیم &n...
2 خرداد 1392

شیطونیا

پسرک من زیاد زیاد شیطون شدی. روپشتی ها که از دستت در امان نبودن، پشتی ها هم این روزها اضافه شدن. یکی یکی میندازیشون. ٤ مرتبه تا حالا از تو روروک افتادی. بدترینش هم خونه مامانیا بود که در راهرو باز بود و شما با سرعت تمام رفتی و از پله افتادی و با صورت اومدی رو زمین و پای چشمت کبود شد. چقدر بد بود. یه بار هم از تو آشپزخونه که پله داره افتادی تو حال دو بار هم دم در اطاق خواب. این روزها هم که از تو روروک تا کمر بطرف بیرون دو لا میشی که میخوای چیزی از رو زمین برداری و یا میخوای چرخهای روروک بگیری. تو کالسکه هم همینطور. کلا با چرخ عشق میکنی. احتمالا مکانیک میشی. ما که نتونستیم چهار دست و پا رفتنت رو ببینیم ولی این روزا تو راه رفتن پیشرفت خوبی ...
26 ارديبهشت 1392

عکسهای پسرمون

  دوست دارم         یه خواب شیرین بعد از مریضیا(٧ عصر خوابیدی ٨ صبح بیدار شدی)         حیاط گردی خونه مامانی بابایی           راه رفتن این روزهای پسر مامان   ...
26 ارديبهشت 1392

گذشت...

بنام حق   روزهای سخت گذشت. روزهای مریضی و .... چه سخت بود. شبی که تب بالای 39 درجه داشتی. دو تا آمپول. تبخال ته گلو. استفراغ . دندون در آوردن. و .... بماند. سه هفته مریضی گذشت. چه خوبه که این روزها میگذره و چه بد که اینقدر تو آب رفتی و دیگه تپلی نیستی. البته 6 دندونی هم شدی. چیزی که باقی مانده بهانه گیر بودن شما آقاست که منو از پا درآورده. قربونت برم اعتقادی به چهار دست و پا رفتن هم که نداری و فقط بغل و کالسکه تو حیاط مامانی که خواب کردن این روزات هم با کالسکه بود. این روزها وقتی دست میگری به تخت یا مبل چند قدمی خودت میری. همینش هم شکر.
21 ارديبهشت 1392

دندون

بنام حق   دیروز (٩ ماه و ٩ روزگی) پنجمین دندونت هم بیرون اومد و حالا دوباره درگیر ششمین دندون که میخواد همین روزا خودشو نشون بده و دوباره آب دهان و برفک روی لبها. دیروز وقت دکتر بود و متأسفانه گفت هنوز عفونت گوشت باقی هست و ایندفعه آنتی بیوتیکی قویتر و دیشب تا صیح دوباره تب و بیقراری و صبح آبریزش. تا کی این مریضی مهمونمون هست نمیدونم. منم مرضی رو گرفتم. مادر بودن شیرین اما سخت بخصوص وقت مریضی که فقط باید منتظر اثر داروها باشی و صبور و صبور. روزهایم پر شده اند با تو بودن و من گم شده ام در هیاهوی روزهای تو!!!!!!!!!!  
15 ارديبهشت 1392

مادر

زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است زیباترین خطاب “مادر جان” است “مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید.   خوشحالم این روزهایم که اولین سال مادر شدنم است همراه شده است با ماما گفتن های زیاد پسرکم. خوشحالم و از ته دل ذوق میکنم با شنیدن این کلمه از طاهایم.   مادرم و تمام مادران عزیز روزتان مبارک باد.     کودکی که آماده ی تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید : « می گويند فردا شما مرا به زمين می فرستید . اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم ؟ » خداوند پاسخ ...
11 ارديبهشت 1392

یه خواب شیرین

بنام حق   پسرک بد خواب من، مامان مجبور شد دوباره ننو رو برات براه کنه شاید بتونی یه خواب شیرین داشته باشی.       تا 3 ماهگی با ننو میخوابیدی ولی بعد بدلیل سفر زیاد ننو رو ازت گرفتم تا عادت کنی روی زمین یا تخت بخوابی. ولی خوابهای سبک که داشتی در کنارش حضور من در کنار شما هنگام خواب و بیدار شدنت هر ربع یه بار هم اضافه شد. مریضیت هم این روزها مزید بر علت شد تا دوباره دست به دامن ننو بشم. ولی انگار کنار مامان خوابیدن با دست در دهان مامان یه مزه دیگه ای داره که ننو هم زیاد کارامد نشد.         اینم سه ماهگی شما     پسرک خوش خوراک من این روزها باید با زور دارو ...
9 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد