طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

من و پسرم

سه ماهگی

آقا طاها سه ماهه شد و کلی بزرگ شده.طاها دیگه کامل افراد رو میشناسه و همین باعث شده پیش هیچکس نره و کلی غریبی کنه. هفته پیش رفتیم اردکان روز اول رو آقا طاها کامل گریه کردی و بیشتر از همه از خاله فردوس ترسیدی .امید به خدا که بهتر بشی.   طاها وقتی باهاش حرف میزنیم کلی میخنده و میخواد حرف بزنه و حرف آ و گو رو خیلی زیاد میگه. وقتی به پشت میذارمت میخوای سینه بری ولی هنوز نمیتونی و گریه میفتی. راستی سوار روروک هم میکنمت نمیری ولی برای شروع خوبه عکس هم ازت گرفتم . طاها خیلی شیطونی وقتی از خواب بیدار میشیا اصلا قابل کنترل نیستی خیلی بازیگوشی. دیگه اینکه روزا تنهاییم دوتایی و سعی میکنم بازیهای مناسب سنت انجام بدم که زود چیزا رو انجام ...
5 دی 1391

آلرژی طاها

طاها کوچولو دوباره کل بدنت دونه زده که همراه با خارش هست امروز میبرمت دکتر و اگه لازم باشه فوق تخصص آلرژی هم میبرمت. الان دفعه سومه که کل بدنت دونه میزنه. دفعه اول وقتی بود که دنیا اومدی که کل بدنت پر دونه بود و بعد عفونی شد و بستری شدی. بعد اگزما گرفتی که شکر خدا با دو کرم خوب شدی و این دفعی فکر کنم کهیر باشه که بخاطر فلفل دلمه ای باشه که خوردم و یا ادکلن عمو و زن عموت. آقا طاها دیگه کامل با روروک میره و کل خونه رو سیر میکنه و علاقه زیادی به روپشتی ها و میز آیینه شمعدان داره. همچنین به کلیدهای لب تاب و لیوان چای علاقه داره. وقتی هم که سوار روروکه کلی آوازخونی میکنه و اگه منو گم کنه یا جایی گیر بیفته کلی جیغ میکشه. میخواد سینه هم بره ولی م...
5 دی 1391

4 ماهگی

سلام طاهای عزیزم   تو وارد ۴ ماهگی شدی و واکسنت رو اردکان مصادف با تاسوعا عاشورا زدم.خیلی بی قراری کردی چون بزرگتر شده بودی درد رو بیشتر فهمیدی و مثل قبلی دو روز تب و درد داشتی شکر که گذشت. طاهای نازم تو خیلی پرحرف و شیطون شدی و همچنین خیلی ناز. با روروک میتونی کمی بری و با کمک من به شکم میشی. از بازی قایم با شک هم داری سر در میاری و لذت میبری و میخندی. از کتاب پاره کردن هم که کلی خوشت میاد و دیگه اینگه رو تخت وقتی بالا میپرونمت و قلقلکت میدم بی نهایت قهقهه میزنی. وقتیکه بیدار میشی و تنهایی شروع میکنی با دستات بازی کردن و اگه من باشم با صورت من. وقتی میذارمت رو پام با دستها و النگوهای من خیلی سرگرم میشی. با کتابهای تقویت هوش هم ...
18 آذر 1391

غلتیدن

سلام طاها کوچولو   امروز که سه ماه و هفده روزت هست برای اولین بار غلتیدی و کلی من ذوق کردم. به شکم که میخوابونمت یه کمی سینه میری و یاد گرفتی میغلتی و به پشت میشی ولی امروز برعکس غلتیدی و به پشت شدی. خدا رو شکر که سالم هستی خدا رو بینهایت شکر.  خدایا همه مریضا و بخصوص بچه ها رو شفا بده
22 آبان 1391

اولین مسافرت

سلام طاهای من شنبه عید غدیر بود و با بابا مسعود رفتیم تهران که اولین مسافرت تو بود. اونجا اصلا غریبی نکردی و کلی با همه دوست بود و اصلا هم نمی خوابیدی. خیلی کنجکاو بودی همه جا رو ببینی. با بابا مسعود خیلی دوست شدی. وقت خوابیدن دمار از روزگارم در میاوردی. طاهای من خیلی بزرگ شدی. خیلی با خودت حرف میزنی بخصوص وقتی از شیر خوردن سیر میشی شروع به ا و ا گفتن میکنی. طاها کوچولو وقتی با بینی شکم و ژهلوش رو قلقلک میدی با صدای بلند میخنده و از خنده غش میره. خیلی دوست دارم کوچولی من ...
15 آبان 1391

اولین واکسن

سلام   آقا طاهای من خیلی بزرگ شده،وقتی باهاش حرف میزنم توجه میکنه و میخنده،زیر تشک بازی که میذارمش کلی ذوق میکنه و دستش رو به عروسکاش میزنه، وقتی هواپیماش میکنم میخنده خلاصه کلی چیز یاد گرفته و با کاراش دل آدم رو میبره. طاها کوچولو تو بغل باباش آروم نمیگیره و همین با عث ناراحتی باباش مشه ولی کم کم خوب میشه. هفته گذشته اولین واکسنت رو زدیم و دو روز کامل تب داشتی وقتی آمپولت زدن خیلی گریه کردی و اشکات در اومد نزدیک بود منم گریه بیفتم ولی برای سلامتیت هست و باید تحمل کرد بزرگ میشی یادت میره. ...
13 مهر 1391

دو ماهگی

امروز پنجشنبه هست و شکر خدا تو خواب رفتی و من زمان دارم کمی کارهای دیگه انجام بدم. طاهای من تو با ورودت کل زندگی منو عوض کردی و حسابی منو خونه نشین کردی طوریکه حتی کلاس زبان هم قیدش رو زدم. اشکالی نداره چون وظیفه اصلی من تربیت توست که سعی میکنم به خوبی انجام بدم و بتونم یک انسان مومن و صالح و سالم بزرگ کنم و این وظیفه خطیر که خدا بر دوشم نهاده هر چه بهتر انجام بدم. امید به خدا ۶ روز دیگه تو دو ماهت تموم میشه. تو این دو ماه خیلی رشد مغزی و جسمی داشتی. این روزها وقتی باهات حرف میزنم میخندی و جواب خستگیهام رو میدی و خیلی هوشیار شدی که محیط اطرافت رو بشناسی. فکر کنم قراره خیلی بازیگوش باشی.وقتی من و بابا مسعود باهات حرف میزنیم خیلی از خودت ص...
30 شهريور 1391

طاها

سلام   امروز چهارشنبه ۲۹/۶/۹۱ است که این وبلاگ را برای نی نی کوچولم طاها می سازم. طاهای من پنجشنبه ۵/۵/۹۱ به دنیا اومد طاها کوچولوم خیلی آرومه ولی خیلی کم خوابه امروز هم به زور شربت دیفن هیدرامین خوابش کردم که الان داره بیدار میشه فعلا بای
29 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد