طاها طاها ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

من و پسرم

عزیز است...

بنام حق   اول از همه دعا کنیم. دعا کنیم برای همه مریضها و بخصوص سرطانیها. آنها که میدانند قدر تک تک لحظه هایشان را. آنهایی که خدا تنها امیدشان است. دعا کنیم برایشان. دعا کنیم عزیز مادر، برای آن فامیل عزیزمان که دیگر از شیمی درمانیش هم ناامید شده اند. عزیز بانویی که خیلی دوستش دارم نه تنها من بلکه عزیز کل فامیل و کل شهر است. عزیزی که با بابایی هم سن است ٥٠ و اندی. عزیزی که مهربان است مهربان مهربان. عزیزی که ٥ ماهه سرطان از این رو به آن رویش کرد. عزیزی که پارسال همین وقتها آمد عیادت بابایی و اشک ریخت برایش، نذز کرد برایش، نماز خواند برایش. بخاطر همینها بود که خدا بابایی را دوباره بهمون برگردوند. خودش میگفت مگر میشود پ...
28 مرداد 1392

یکسال...

پسرم! یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی ! از این پس همه چیز جهان تکراری است جز مهربانی. (نیمایوشیج)      طاهایم یکسال است که با هم بهار، تابستان، پاییز و زمستان را دیده ایم. از این پس تویی و مهربانی و عشق که هیچوقت تکراری نمیشوند. عشقی که باید در تک تک لحظه های بودنت جاری باشد تا بتوانی برسی به او. پسر عزیزم یکسال پیش همین امروز خود خود همین امروز، پنجشنبه ٥/٥/٩١ ،٥ رمضان ١٤٣٣، ٣٠/٥ عصر همه فضا پر شد با گریه هایت. با لبان کوچکت دنبال چیزی میگشتی برای مکیدن. اولین بار در بغل من، منی که مادر شده بودم چه شیرین بود. یکسال است که من شده ام مادر. همه چیز رها کرده ام برای اینکه بتوانم تک تک لح...
14 مرداد 1392

این روزهای تصویری

  طاها دخمل. بعد حموم موهات بالا زدم بعدش این شکلی شدی     شلیل خورون پسری         خندون پسری با لباس جدید     لباسی که مامانی زحمتش کشیدن.گرچه همه لباسارو مامانی زحمت کشیدن ولی این یکی برا تولد بود         عکس هنری اثر مامان که دوستش دارم زیاد       گشت و گذار اطراف اصفهان         پسری و سه چرخه اش     ...
14 مرداد 1392

دلتنگی هایم

بنام حق   باز هم دلتنگی... باز هم تنهایی... و ایندفعه ساعتهای تنهایی بیشتر بخاطر کلاسهای بابایی.... باز هم تکرار و تکرار و تکرار... شاید ماه مبارک تغییری ایجاد کند. پسرک من ایندفعه خیلی پسر گلی بودی واصلا مامانو اذیت نکردی. با هیچکس غریبی نکردی و خندون و مهربون به خصوص با مهلا بودی. خوشحالم که تنها بزرگ شدنت اثر منفی تا حالا نداشته. ولی سخته که اینجا تک و تنها همه چیز من باشم. ولی من میتوانم میتوانم چون میخواهم که بتوانم. ولی باز هم سخته تک و تنها بدون هیچ فامیلی. ولیی میشود. رمضان امسال خیلی با رمضانهای دیگر فرق دارد. گرچه از سال 89 ازدواج کردیم ولی دو سال اول که من مشغول درس بودم و در خوابگاه ، رمضان کنار با...
19 تير 1392

ماه خدا...

بنام حق   دومین سال است که نمیتوانم روزه بگیرم و از بو و حس رمضان، ماهی که وقتی به آخراش میرسید گریه ام میگرفت محروم شده ام. چند روزی شاید تا حلول ماه مبارک نباشیم، از همه خاله ها التماس دعا داریم. سحرها و افطارها محتاج دعایتان هستیم. التماس دعا  
13 تير 1392

بازی های طاها

  علاقه زیادت به گذاشتن یه چیز از یه جا به جای دیگه باعث شد اینو برات بگیرم     فقط بیرونشون میاری میذاری تو قوطی     دیگه میتونی درستش کنی     کلاغ پر     لی لی حوضک...       وقتی صدای الله اکبر میشنوی     دور صندلی میچرخیم و میچرخیم ...
13 تير 1392

11 ماهگی

بنام حق   پسر عزیزم چند روزی هست وارد 11 ماهگی شدی ولی بدلیل مهمون زیاد که هر روز برامون میرسه نتونستم وبت رو آپ کنم. این روزها عاشق این شدی که یه چیز رو از یه جا در بیاری بذاری یه جا دیگه. بخصوص سبزی سر سفره از تو بشقاب دونه دونه در بیاری بذاری تو بشقاب دیگه یا دهان بابا یا بدی دست این و اون. پازل شکلها که داری یکی یکی در میاری میذاری تو قوطی شکلات و ..... به گربه هم که میگی بیو. یه لباست عکس گربه داشت. حالا هر لباسی تنت کنم با دست میگیری میاری بالا و میگی بیو. گنجشک هم که زیاد داریم چون میان رو حوض بالکن آب میخورن تا میبینیشون با دستت بیا بیا میکنیشون. از لپ تاپ هم که عاشق عکسهای بله برون ما شدی و تا میذارم شروع به د...
8 تير 1392

این چند روز...

بنام حق   این چند روز همش به مسافرت گذشته. سه شنبه هفته قبل به بهانه عروسی پسر خاله من که پسر عموی بابا هم هست عازم تهران شدیم. از اونطرف هم مامانی و بابایی و خاله و دایی ها اومدن و همه جمع شدیم. وقتی رسیدیم تهران تب شدیدی کردی و بعد هم استفراغ که سریع رفتیم دکتر و گفتن طبق معمول گوش و گلو عفونت داره که من شک دارم. خدا رو شکر شب دیگه  حالت خوب بود ولی تو تالار همش بغل من بودی و نذاشتی یه دقیقه بشینم. یه دخمل خوشگل هم بود که شما گیر دادی بودی بهش و هر جا میرفت بدو بدو میرفتی دنبالش یعنی میدوییدیا!!!!!!!!!!!!!. مسافرت خیییییییییییییلی خوبی بود فرداش هم رفتیم دربند که شما بینهایت خوش اومد و کباب اونجا هم نوش جان کردی. یه روز ه...
28 خرداد 1392

10 ماهگی

بنام حق پسرم عزیزم 10 ماهه شدی. مبارکت باشه گلم. خوشحالم پسرم. خوشحالم که دیگر بزرگ شدی. گرچه زود گذشت ولی آسان نبود. خوشحالم که دیگر هم سفره مامان شدی و دیگر مامان تنها غذا نمیخوره. خوشحالم از تک کلمه گفتن های بعضی وقتهایت مثل داغ، آب و میو میو... خوشحالم که همه چیز رو میشناسی و اشاره میکنی. خوشحالم که تمرین میکنی تنهایی روی پاهایت بایستی. خوشحالم که هستی. خوشحالم     ...
5 خرداد 1392

انگار بازم دندون...

بنام حق   گل پسری ما دوباره نق نقو شده و گویا هفتمین دندون هم همین روزها خودشو نشون بده. چقدر زود به زود این دندونا میان و کاش کمی شما خوش دندون بودی. شاید هم مثل مامان خسته شده پسری. خسته از این.... یه دندون در میاد نوبت واکسن میشه. واکسن تموم میشه نوبت مریضی میشه. مریضی تموم میشه دوباره دندون و این چرخه ادامه دارد همچنان.     مدل جدید خواب طاها   دوستان ادامه مطلب   چند تای اول بدون شرح                 سرگرمی جدید که نیم ساعتی جواب میده           کتابی که با عشق خریدیم &n...
2 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و پسرم می باشد