باز تاسوعا....
بنام حق پسرک بر اثر شیطنت زیاد و پدر بر اثر کار زیاد در خواب نازند. تاسوعای 92 است و دلم هوای تاسوعای 88 می کند. اولین تاسوعا و عاشورای عمرم که دور از خانواده و در غربت بودم. شیراز. خوابگاه زند خالی از دانشجو بجز اهالی اتاق 110 و اندکی دیگر. و من همچنان در سالن مطالعه و صدای عزاداریهایی شبیه همین امشب که از دور می آمد. دلم غم بود و دنبال خواسته ای که یکسال و اندی بود دنبالش بودم. قبل سالن مطالعه هم مأمنگاه اشکهایم، شاهچراغ بودم. پر بودم از گریه و شاهچراغ چه خوب جایی بود برایم. شاهچراغ و سخنرانیهای دهه ی اول محرم با آیت الله دستغیب. شبهای خوبی بودند شاید به همین هاست که غربت را کرده ام همدم همیشگی ام. وقتی که فارغی از همه ...
نویسنده :
مامان طاها
22:50